امیدهای برباد رفته

به گزارش جهان صنعت نیوز:  این شاخص در میان «دانشجویان و فارغ‌التحصیلان»، «پزشکان و پرستاران»، «اساتید، محققان و پژوهشگران» و «استارت‌آپ‌ها» یا همان فعالان کسب‌و‌کارهای نو بررسی شده است. براساس گزارش‌ها «تصمیم به مهاجرت» در میان همه گروه‌های بررسی‌شده بین ۴۰ تا ۵۰ درصد است. فعالان استارت‌آپ‌ها بیشترین مقدار در شاخص تصمیم به مهاجرت (۵۰ درصد) را دارند. اکثر دانشجویان قصد دارند از کانال مهاجرت تحصیلی استفاده کنند که چندان هم دور از انتظار نیست. اغلب اساتید، محققان و همچنین پزشکان قصد دارند از کانال مهاجرت کاری استفاده کنند و اکثر استارت‌آپی‌ها هم از کانال‌های کارآفرینی تصمیم به مهاجرت دارند. به گزارش رصدخانه مهاجرت ایران، شاخص میل به بازگشــت، میل به بازگشت را در میان مهاجرانی می‌سنجد که مایل هستند در صورت وجود فرصت، به کشور مبدأ خود بازگردند. با وجود اینکه میل به بازگشت مفهومی ارزشمند است، اما در عین حال چالش‌برانگیز است، چراکه در مورد مهاجرت بازگشتی یک قاعده کلی وجود دارد و آن هم این است که اغلب مهاجران در ابتدا قصد مهاجرت دائمی ندارند و خواهان بازگشــت هستند، اما اکثر آنها پس از مهاجرت در مقصد مهاجرتی خود باقی می‌مانند. همان‌طور که از جدول و نمودار زیر مشخص است، ۵۵ درصد استارت‌آپی‌ها، ۳۳ درصد پزشکان و پرستاران و ۳۷ درصد دانشجویان و فارغ‌التحصیلان پاسخ داده‌اند که قطعا به کشور برنمی‌گردند. این درحالی است که فقط ۱۲ درصد استارت‌آپی‌ها، ۳ درصد پزشکان و پرستاران و ۶ درصد دانشجویان و فارغ‌التحصیلان اعلام کرده‌اند قطعا به کشور برمی‌گردند. شاید یکی از دلایل عدم تمایل به بازگشت پیش‌بینی آنها از شرایط آینده کشور باشد. در این پژوهش ۵۸ «درصد پزشکان و پرستاران»، ۴۶ درصد «دانشجویان و فارغ‌التحصیلان» تصور بسیار بدی از آینده کشور دارند، در نمودار زیر مشخص است تنها ۴ درصد از این دو گروه تصور بسیار خوبی به آینده کشور دارند.
همچنین رصدخانه مهاجرت ایران در سوالی که از گروه‌های مختلف اجتماعی در خصوص «احساس مفید و موثر بودن در ایران یا خارج از کشور» پرسیده شده است، بیشترین میزان احساس مفید و موثر بودن در ایران در قیاس با خارج از کشور مربوط به گروه اساتید با ۱۹ درصد و پس از آن گروه دانشجویان با ۷ درصد بوده است. همچنین بیشترین میزان مفید بودن در خارج از کشور در قیاس با ایران مربوط به استارت‌آپی‌ها با ۲۷ درصد بوده است. به عقیده جامعه‌شناس‌ها فشارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منجر به کاهش میزان احساس مفید و موثر بودن افراد در ایران شده است. از سوی دیگر به دلیل بیکاری عظیم فارغ‌التحصیلان یا اشتغال آنها در کارهای غیرمرتبط با تحصیل آنها امید از زندگی آنها رخت بر بسته است، چراکه با توجه به گرانی‌های اخیر یک جوان تا سال‌های سال نیز نمی‌تواند با پس‌انداز حقوقش یک خانه یا خودروی معقول در تهران خریداری کند. همین موضوعات نگرانی‌هایی برای خانواده ایرانی به وجود آورده است. جامعه نه تنها احساس غیرمفید بودن می‌کند بلکه احساس رهاشدگی نیز از سوی دولت به آنها دست داده است. به عقیده کارشناسان جامعه بر این باور است که از سوی دولت نادیده گرفته می‌شود. همچنین به گفته آسیب‌شناسان مردم بی‌انگیزه، ناتوان و خسته‌اند شدند. این در حالی است که کاظم غریب‌آبادی دبیر ستاد حقوق بشر دیروز در حساب کاربری خود در توئیتر نوشت: «مهاجرانی که جان سپرده‌اند، با تبلیغات واهی رسانه‌های آمریکایی به امید رسیدن به زندگی بهتر در سرزمین خیالی آرزوها، سفرهای خطرناکی را در پیش می‌گیرند که فایده‌ای برای آنان ندارد.» طبق آمارهای مهاجرت ایرانی‌ها خطر این راه را به جان می‌خرند و با هر ترفندی که شده از ایران می‌روند، که البته همین امر نیز به خاطر نبود چشم‌انداز روشن در کشور است.
 
جامعه در وضعیت طلاق عاطفی است
 
دکتر مصطفی مهرآیین- جامعه‌شناس- با اشاره به اینکه جامعه این روزهای ایران مثل یک خانواده در وضعیت طلاق عاطفی است به «جهان‌صنعت» گفت: زن و مرد به اجبار کنار هم هستند، اما هر دو در خیال خود در فکر گریز و فرار از همدیگرند و حتی به شکلی ظریف مرگ یکدیگر را انتظار می‌کشند. البته مسوولان سعی در کنترل و مدیریت شرایط دارند و می‌خواهند همه چیز را برای دیگران عادی جلوه دهند و بگویند ما در حال زندگی کردن با هم هستیم. اما واقعیت ماجرا آن است که به طور دائم در پی خلق شرایطی هستند که مردم بی‌هزینه میدان را ترک کنند و از خانه بروند. همین امر یکی از دلایلی است که میل به مهاجرت در مردم را بیشتر کرده است.
 
وی افزود: البته در حال حاضر مردم در وضعیتی تراژیک گرفتارند. هم خانه و فرزندان خود را دوست دارند و هم به خاطر این عشق باید تمامی تحقیرها و بی‌حرمتی‌ها را تحمل کنند. آنها به شدت آسیب دیده‌اند اما سعی در تحمل دارند. خود را به زندگی مشغول کرده‌اند که فراموش کنند، اما دلی پر خون دارند. هر لحظه آماده گریه بر حال و روز خود هستند، اما رنج خود را در درون می‌ریزند و چهره‌شان را هر چند مضحک، شادمان نشان می‌دهند. آنقدر به واسطه گفتن‌های مکرر گرفتاری‌ها ،دردهایشان سطحی شده است که دیگر حتی از سخن گفتن از رنج‌هایشان امتناع می‌کنند. سعی دارند از سیاست دوری کنند، در حالی که می‌دانند همین سعی‌شان هم سیاسی است. همه ضعیف و ناتوانند، اما می‌کوشند خودشان را حفظ کنند.
 
مدرس دانشگاه اظهار کرد: مردم نیازمند پناه و مهربانی هستند، اما هیچ سخنی از عشق نمی‌شنوند. مردم بی‌حوصله هستند و قادر به ایمان آوردن به آرمان‌های بزرگی چون عشق و امید و صلح و آزادی و عدالت نیستند. آرمان‌های بزرگ را دوست دارند، اما می‌دانند واقعیت در فاصله بسیار از این آرمان‌ها قرار دارد. مردم کنار یکدیگرند اما چون قادر به کمک کردن به همدیگر نیستند از حرف زدن با یکدیگر امتناع می‌کنند تا مجبور به پذیرش مسوولیتی نشوند و بار وجود خود را سنگین‌تر نکنند. سخن گفتن را ترک گفته‌اند تا نشنوند، عاشقی را ترک گفته‌اند تا مسوولیت نپذیرند و البته خیلی چیزها را به طور کامل از زندگی حذف کرده‌اند تا خود را مجبور به انجام کاری ندانند. مردم بی‌انگیزه و ناتوان و خسته‌اند. همین موضوع نشانگر کاهش میزان احساس مفید و موثر بودن در ایران است، زیرا توجهی به آنها نمی‌شود. او ادامه داد: نیمی از فارغ‌التحصیلان ما بیکار هستند. اگر شغلی هم داشته باشند یا راننده اسنپ هستند و یا شغل‌شان ارتباطی با مدرک تحصیلی آنها ندارد. بنابراین امید و آینده روشنی برای خود متصور نیستند. زمانی که امید از زندگی آنها برود، افسردگی و احساس پوچی درون‌شان رخنه می‌کند. بنابراین ایرانی‌ها دیگر چشم‌انداز روشنی برای خود در ایران مشاهده نمی‌کنند. چنین موضوعی تبعات بسیار هولناکی دارد اما افسوس که کسی به آن توجهی نمی‌کند. در نتیجه جامعه در وضعیت طلاق عاطفی است، هم با دولت هم با یکدیگر.
 
تاثیر فضای مجازی بر زندگی ایرانی‌ها
 
دکتر امیر لطفی‌حقیقت روانشناس نیز با اشاره به دلایل کاهش میزان احساس مفید و موثر بودن افراد در ایران به «جهان‌صنعت» گفت: فضای عمومی جامعه ایرانی از دهه ۷۰ به سوی توسعه نامتوازن و توسعه منهای عدالت حرکت کرده است. مسوولان وقت نیز همان سال‌ها بارها به مردم اعلام کردند افراد با درآمد کمتر از فلان مبلغ در تهران نمانند! بنابراین از همان دوران مردم با یک بی‌عدالتی اقتصادی مواجه شدند. این در حالی است که از همان سال تا به امروز ثبات قیمت در کشور به فراموشی سپرده شده است. البته در پی آن با وجود تلاش‌های دولت اصلاحات اما در نهایت توسعه سیاسی نیز به نحو شایسته در کشور صورت نگرفته است.
 
وی افزود: نبود رسانه‌های آزاد در ایران نیز در روح و روان مردم نقش موثری داشته است. به همین دلیل توسعه فرهنگی نیز در کشور صورت نگرفته است. یکی از تاثیرات جدی فقدان رسانه‌های آزاد بر افکار عمومی، توجه مردم به رسانه‌های فرامرزی و شبکه‌های مجازی فاقد هویت است. لذا یکی از ابزارهایی که منجر به تغییر تفکر مردم نسبت به ایران و احساس پوچی شد، فضای مجازی است، زیرا با گسترش فضای مجازی، فرهنگ بلاگری و نوکیسه‌ای در جامعه رشد پیدا کرده است. در پی تمام این اتفاقات، بحران هویت در جامعه به وجود آمده است. رسانه ملی طی چهار دهه هویت دینی و انقلابی را به مردم آموزش داده است. اما برخلاف آموزش‌های رسانه‌های ملی اغلب مسوولان در جامعه به گونه دیگری رفتار می‌کنند. همچنین فقدان شایسته‌سالاری در سیستم‌های اداری کشور هویت ایرانی‌ها را دچار تغییرات جدی کرده است، زیرا سپردن امور به افراد نالایق در سطوح مختلف مدیریتی با هویت تعریف شده از سوی دولت با رفتار آنها متناقض است. همین تناقض‌ها نیز شکاف عمیقی بین ملت و دولت ایجاد کرده است. این روزها حس وطن‌پرستی در ایرانی‌ها کاهش پیدا کرده است. چراکه این روزها بلاگرهای خارج‌نشین از زندگی خودشان فضای قشنگی در فضای مجازی نشان می‌دهند، مردم ناامید نیز با نگاه کردن به آنها از زندگی در ایران خسته می‌شوند. چه‌بسا براساس آمارها- سطح امید به زندگی در ایران بسیار کاهشی شده است. لذا مردم انتظاری که از کشور داشتند محقق نشده است. مشکلات مالی به کنار، فشارهای اجتماعی نیز مردم را در بین دوراهی مهاجرت قرار داده است. در نتیجه جامعه آینده چشم‌انداز روشنی برای خود نمی‌بیند و برای وضعیت کشور نیز تلاشی نمی‌خواهد انجام دهد، زیرا هویت ملی در جامعه عرضه نشده است که افراد به خاطر حس وطن‌پرستی بمانند و کشور را آباد کنند. بخش قابل توجهی از مردم بر این باورند که در ایران تاثیرگذار نیستند، زیرا آنها بر این عقیده‌اند که در ایران جایگاهی ندارند. پس این امر یکی از نگران‌کننده‌ترین شرایط در حوزه روانشناسی خرد و جامعه‌شناسی است.
این جامعه‌شناس درخصوص تبعات حس رهاشدگی مردم از سوی دولت نیز اظهار کرد: وقتی دولت شهر، خارج از شهروندان بزرگ و موثر شود، آسیب‌های بزرگی به جامعه وارد می‌شود. چراکه با مهاجرت نخبگان، افراد غیرمتخصص روی کار می‌آیند و وضعیت از همین هم بدتر می‌شود، زیرا در سیستم مدیریت ضعف بزرگی به وجود می‌آید. معمولا دو دسته از افراد مهاجرت می‌کنند یکی طبقه متوسط و حاشیه‌نشین‌های شهری که قاعدتا آنها به صورت پناهندگی از ایران می‌روند. بخش دوم خروج نخبگان است. بزرگ‌ترین آسیب به جامعه مهاجرت نخبگان است. اما از سوی دیگر مهاجرت افراد، هویت ملی را در جامعه کمرنگ می‌کند. همچنین در پی آن ناامیدی و احساس مهاجرت نیز در میان اعضای خانواده و دوستان آنها بیشتر می‌شود. بنابراین با مهاجرت یک فرد، پدیده سرایت در جامعه رخ می‌دهد و میل به مهاجرت به دیگر افراد جامعه افزایش پیدا می‌کند. بنابراین فضای ایران، فضای ناامیدی و نبود آینده روشن جلوه می‌کند.
 
او با تاکید بر راهکارهای حل این معضل گفت: دولت می‌تواند با گشایش فضای اجتماعی و تفریحی کشور از مهاجرت افراد مختلف به خصوص نخبگان جلوگیری کند. از سوی دیگر باید امنیت اجتماعی و عمومی جامعه را افزایش دهد. از سمتی آزادی‌های اجتماعی باید افزایش پیدا کند و از سوی دیگر احساس امنیت زیاد شود. البته با آزاد‌سازی فضای رسانه‌ای داخلی همانند روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها نیز باید اعتماد عمومی را جلب کنند. رسانه ملی با آموزش هویت ملی حس وطن‌پرستی را در شهروندان افزایش دهد. همچنین دولت باید از مشاغل استارت‌آپی حمایت کند تا آنها کمتر به فکر مهاجرت باشند. این روزها دولت در خصوص رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی شعار می‌دهد و هیچ عملی در آن دیده نمی‌شود. امروزه گرانی کمر مردم را شکسته است اما مسوولان با تکیه بر شعارهای توخالی حمایتی از مردم نمی‌کنند. این روزها هزینه زندگی در ایران بسیار گران و گاها هم‌قیمت کشورهای اروپایی است. به همین دلیل مردم زندگی در کشورهای دیگر را به ایران به این همه مشکلات ترجیح می‌دهند. به نظرم فضای عمومی جامعه باید از اخبار و اتفاقات بد خالی شود، دولت باید به فکر نشاط اجتماعی مردم باشد. اگر آرامش و آسایش به جامعه بازگردد، تعداد کمتری مهاجرت می‌کنند. دولت به هر طریقی شده باید کشور را نجات دهد، چراکه ایران به مردم‌اش زنده است.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلانپیشنهاد ویژه
شناسه : 272297
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا