جایگاه ضعیف اقتصاددانان در نظام تصمیم‌سازی

علی دینی‌ترکمانی * بی‌توجهی به توصیه‌های کارشناسان اقتصادی و به حاشیه راندن اندیشه‌های اقتصادی آنان را می‌توان یکی از نشانه‌های بارز ضعف در نظام تصمیم‌گیری دانست. در خصوص چرایی این موضوع چند نکته قابل ذکر است؛ اول، اقتصاددانانی طی سال‌های گذشته کمابیش در نظام تصمیم‌سازی اقتصادی حضور داشته‌اند. اما انتظارات برآورده نشده است. چرا؟ چون وقتی ساختارها نادرست باشند، نباید گمان کرد که با حضور اقتصاددانان در نظام تصمیم‌سازی مشکلات حل‌و‌فصل می‌شوند. مشکل اساسی مراکز قدرت و تصمیم‌سازی متعدد و بیش از اندازه را به این صورت نمی‌توان حل کرد. راهکار آن در تغییرات نهادی از جمله زیرساخت حقوقی قرار دارد. بر بستر زیرساخت جاری، نه تخصص‌گرایی می‌تواند معنایی پیدا کند و نه حضور اقتصاددانان می‌تواند تاثیر چندانی بگذارد.


در چنین شرایطی از اقتصاددانان نباید انتظار زیادی داشت. اگر خاک و زمین حاصلخیز نباشد، بهترین توصیه در مورد بذر پاسخ نمی‌دهد. کاری که اقتصاددانان انجام می‌دهند ارائه توصیه‌ها و سیاست‌هایی با مفروض گرفتن ساختارهای جاری است. مساله این است که ساختارها وقتی اشکالات اساسی دارند، توصیه‌های سیاستی پاسخی نمی‌گیرند. در عین حال اگر ساختارها درست باشند، نقش اقتصاددانان تکمیل‌کننده ارتقای عملکردهایی می‌شود که خوب هستند.

دوم، البته هستند اقتصاددانانی که گمان می‌کنند اگر بر جای دیگران بنشینند کاری خواهند کرد کارستان. اما این توهمی بیش نیست. به خصوص این توهم در رقابت‌های جناحی معنا پیدا می‌کند. اما وقتی مشکل فراجناحی باشد، معنایش این می‌شود که اگر آنان نیز سکاندار تصمیمات اقتصادی شوند تغییر چندانی به وجود نخواهد آمد. بعد از گذشت مدتی از بر مسند نشستن‌شان، متوجه می‌شوند که قیدهای ساختاری دست و پایشان را بسته است و طوفانی که با هیاهو راه انداخته‌اند پایان خوشی ندارد. برای مثال وقتی به ‌دلایل خارج از اقتصاد یعنی نوع بازیگری ایران در منطقه و جهان، تحریم پیش می‌آید و رفته‌رفته تشدید می‌شود و شریان‌های اقتصادی را تنگ‌تر می‌کند (با پیامدهایی چون بی‌ثباتی و تلاطم شدید بازارها)، کدام اقتصاددان فهیم و خوش‌فکری می‌تواند مدعی نجات کشتی اقتصاد از این دریای طوفان‌زده باشد؟ تنها متوهمان می‌توانند درگیر چنین دعاوی‌ای شوند.

سوم، اگر زیرساخت‌های حقوقی و نوع بازیگری در منطقه درست باشد، در این ‌صورت به طور تقریبا خودکار دو اتفاق می‌افتد؛ الف: نظام تصمیم‌سازی ساختار صحیحی پیدا می‌کند و بر اصول تخصص‌گرایی و شایسته‌سالاری مبتنی می‌شود. هم تصمیمات بهتری اتخاذ می‌شود و هم به دلیل حاصلخیز شدن خاک و زمین، نتیجه بهتری به دست می‌آید. ب: نه فقط اقتصاددانان بلکه همه کارشناسان و دانشمندان رشته‌های مختلف توانایی حضور در تصمیم‌سازی از طرق مختلف مستقیم و غیرمستقیم را خواهند داشت و با انگیزه عمل خواهند کرد. در نتیجه، امکان انباشت قوی در سرمایه انسانی فراهم خواهد شد که موتور اصلی تحولات فناورانه و مدیریت قوی در حوزه‌های مختلف است.

مشکل ریشه‌ای و اساسی اقتصاد ایران این است که رویه‌های تعریف‌شده حکمرانی اجازه تشکیل سرمایه انسانی و عوامل بسیار مهم پیشران توسعه‌ای چون تاسیس مراکز تحقیق و توسعه به صورت مشترک با دانشگاه‌ها و شرکت‌های پیشرو جهانی را نمی‌دهد. این موقعیت، ناشی از عدم درک درست از جایگاه مغزهاست. اگر توجهی هم بشود حکم برخورد ابزاری دارد نه ذاتی و ماهوی. در نتیجه، بهترین‌هایی چون مریم میرزاخانی‌ها ناچار به مهاجرت می‌شوند.

مشکل، بود یا نبود چند اقتصاددان در نظام تصمیم‌سازی نیست که از گذشته دور تاکنون بوده‌اند. مشکل در بودن این یا آن در نظام تصمیم‌سازی نیز نیست که از گذشته دور تاکنون گردش‌های زیادی در این حوزه چون سایر حوزه‌ها وجود داشته است. انواع و اقسام اقتصاددانان بر مسندهای مهم نظام تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی نشسته‌اند. ولی داستان تشدید بحران‌های اقتصادی ابعاد فزاینده‌ای به خود گرفته است.

مشکل اساسی، قواعد رسمی تعریف‌شده برای حکمرانی است که موجب فرار مغزها می‌شود. فرار مغزها شاخص معتبری است که با تغییرات آن می‌توان به خوبی روند تحولات اقتصادی را رصد و پیش‌بینی کرد. مادام که این مشکل حل نشود امید چندانی به حل‌و‌فصل مشکلات نمی‌توان داشت؛ مشکلی که حل آن مستلزم تغییر قواعد نظام حکمرانی است. اگر چنین امری رخ دهد، ساختارها درست خواهند شد و هر کسی در جای خود خواهد نشست و خواهد توانست به نقش‌آفرینی خود در تحولات توسعه‌ای بپردازد.

* اقتصاددان

اخبار برگزیدهیادداشت
شناسه : 148146
لینک کوتاه :
دکمه بازگشت به بالا